کویر _ مجموعه شعر بهنام غفاری

من عهد کردم جمعه‌ها یک راز را افشا کنم/ آنقدر افشا میکنم حلاج بر دارم زند

تبلیغات تبلیغات

اینم شانس مایه

چند سال توی یک کارخونه کوچیک با حدود پنجاه تا کارگر همه کاره کارخونه بودم . از بزرگ و کوچیک ، خانم و آقا ، منو که میدیدن نصفه کمرشون خم میکردن و عرض ارادت میکردن ، چون منم به همشون احترام میزاشتم . من اونجا مثل یک کارمند فروش سفارش می‌گرفتم و مثل یک مدیر فروش ، اولویتهارو با هماهنگی مدیر مجموعه انجام میدادم. مثل یک کارمند حسابداری کارهای حسابداریشونو انجام میدادم. توی چند سالی که پیششون بودم نزدیک دویست ملیون از پولاشونو که به اختلاف حساب میخوردن و یا
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها